سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ذکر امروز

امان ز لحظه غفلت


بعد از 11 روز دوری، راستش رو بگم ،دلم واسه نوشته های پر از عشق و پر از معنی شما دوستان خوبم خیلی تنگ شده بود.

با اینکه سرما خوردم و این روز جمعه‏ای رو باید استراحت می‏کردم.امان ولی دیگه دلم طاقت نیاورد و گفتم این چند ساعت مرخصی شهری رو که بهم دادن استفاده کنم و تو این شهر غربت ،یک سری به رفقای وبلاگی خودم بزنم .

از این مدت براتون بگم ،که یک کم بهمون سخت گرفتن،چه از نظر فعالیت بدنی و چه از نظر غذا.
خیلی از بچه‏ها شاکی بودن و بعضی هام ، کم آوردن و کارشون به بهداری کشید. من هم با توجه به هدفی که داشتم(تو مطلب قبلی به اون اشاره کردم)سعی می‏ کردم که با توکل ، تحمل کنم .البته گاهی هم می‏شد که دیگه تحملم تموم می‏شد و یک کارهایی می کردم و یک حرفهایی می‏زدم. اما وقتی به خودم می‏اومدم و یک خورده در مورد احوالات خودم فکر می‏کردم  به حال خودم تاسف می‏خوردم و زیر لب می گفتم امان ز لحظه غفلت .

الان هم باید بهتون بگم که بنظر من دوران سربازی میتونه یکی از فرصتهای بسیار کم نظیری باشه که ادم به خودسازی و تهذیب نفس خودش بپردازه .ببخشید زیاد فرصت ندارم و باید برم پادگان .

برام دعا کنید که بتونم از این فرصت هر چه بهتر استفاده کنم.


[ 87/2/13 ] [ 11:55 صبح ]
تصویر روز
ن