اي خداي من!
امشب دلم گرفته است براي همه چيزبراي خودم و حتي تومن از تو دورم و تمام اين فاصله ها با آه پر شده!دستانم کوتاه تر ازهميشه است و انگار هيچ وقت به تو نمي رسم چون من حتي نمي دانم که کيستم و تو کيستيبغض تنهايي من خيلي وقته که مي خواهد بترکه ولي... ميدونم،ميدونم دليل نرسيدن من به تو چيست وقتي عاشق ميشي که لياقت عشقو داشته باشيواقعا در من چه چيزي وجود رسمي داره؟آخر تنهايي ما آدمها چيست؟يه اشک !که تمام وجود آدمها را به آتش مي کشونه مگه نه؟اي کاش وقتي دستاي ما آدما کوتاهه تو يه کم دست درازي ميکردي وپيش خودت مي بردي به دنياي خوبي و پاکياي کاش ما رو حتي با اين گناهامون دوست داشتي مگه نه؟دل من خيلي غم داره از خودم،از مني که يه لحظه هم به خودم اعتماد ندارماي کاش تو امشب نامه ام رو مي خوندي و جوابمو مي دادي اگه امشب به من اجازه بدي مي خوام بگم که دوست دارم بهم حتي تو دنياي ابدي ثابت کني که دوستم داري و تنهام نمي ذاري دستامو ميگيري به سمتخودت مياري حتي در اوج گناهام من ميدونم که خواسته بزرگي دارم ولي من يه خدا که بيشتر ندارم که هميشه مونس تنهايي ام باشه اي کاش کارت دعوتمو قبول مي کردي و به خانه تنهايي ام قدم مي گذاشتي